به نام خدا
ضرورت تجلیل از لسان الغیب ( حافظ شیرازی )
قسمت دوم
منم آن شاعر ساحر كه به افسون سخن
از نیِ كلك، همه قند و شكر می بارم
ویژگی های شعر حافظ
1- رمز پردازی
رمز پردازی و حضور سمبولیسم شعر حافظ را معدن راز کرده است .
شعر حافظ بیش از هر چیز به آینه ای می ماند که صورت مخاطبانش را در خود می نمایاند، و این موضوع به دلیل حضور سرشار نمادها و سمبول هایی است که حافظ در اشعارش آفریده است
به شعر زیر توجه کنید .
"شب تاریک" و "گرداب هایل" و . . .
بدون شک زبان این شعر را می توان به وجوه گوناگون عرفانی، اجتماعی و شخصی تفسیر و تأویل کرد:
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها
2-رعایت دقیق و ظریف تناسبات هنری در فضای کلی ادبیات
این تناسبات که در لفظ قدما (البته در معنایی محدودتر) "مراعات نظیر" نامیده می شود، در شعر حافظ از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است.
به روابط حاکم بر اجزاء این ادبیات دقت کنید:
ز شوق نرگس مست بلند بالایی
چو لاله با قدح افتاده بر لب جویم
شدم فسانه به سرگشتگی که ابروی دوست
کشیده در خم چوگان خویش، چون گویم
3-لحن خاص شاعر در آغازاشعار :
به اقتضای موضوع و مضمون، شاعر بزرگ لحنی خاص را برای شروع غزلهای خود در نظر می گیرد، این لحنها گاه حماسی و شورآفرین است و گاه رندانه و طنزآمیز و زمانی نیز حسرت بار و اندوهگین.
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم
***
من و انکار شراب این چه حکابت باشد
غالباً این قدرم عقل و کفایت باشد
***
ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش
بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش
4- طنز
حافظ در بسیاری از موارد زبان رندانه خود را با طنز معتدل نموده است .
حافظ به مدد طنز، به بیان ناگفته ها در عین ظرافت و گزندگی پرداخته و نوش و نیش را در کنار هم گرد آورده است.
پادشاه و محتسب و زاهد ریاکار، و حتی خود شاعر در آماج طعن و طنز شعرهای او هستند:
فقیه مدرسه دی مست بود و فتوا داد
که می حرام، ولی به ز مال او قافست ****
باده با محتسب شهر ننوشی زنهار
بخورد باده ات و سنگ به جام اندازد
5- ایهام و ابهام
شعر حافظ، شعر ایهام و ابهام است، ابهام شعر حافظ لذت بخش و سرشار از راز است.
نقش موثر ایهام در شعر حافظ را می توان از چند نظر تفسیر کرد:
اول، آن که:
حافظ به اقتضای هنرمندی و شاعریش می کوشیده است تا شعر خود را به ناب ترین حالت ممکن صورت بخشد و از آنجا که ابهام جزء لاینفک شعر ناب محسوب می شود، حافظ از بیشترین سود و بهره را از آن برده است.
دوم آن که:
زمان پرفتنه حافظ، از ظاهر معترض زبانی خاص طلب می کرد؛ زبانی که قابل تفسیر به مواضع مختلف باشد و شاعر با رویکردی که به ایهام و سمبول و طنز داشت، توانست چنین زبان شگفت انگیزی را ابداع کند؛ زبانی که هم قابلیت بیان ناگفته ها را داشت و هم سراینده اش را از فتنه های زمان در امان می داشت.
سوم آن که:
در سنن عرفانی آشکار کردن اسرار ناپسند شمرده می شود و شاعر و عارف متفکر، مجبور به آموختن زبان رمز است و راز آموزی عارفانه زبانی خاص دارد.
از آن جا که حافظ شاعری با تعلقات عمیق عرفانی است، بی ربط نیست که از ایهام به عالیترین شکلش بهره بگیرد:
دی می شد و گفتم صنما عهد به جای آر
گفتا غلطی خواجه، در این عهد وفا نیست
ایهام در کلمه "عهد" به معنای "زمانه" و "پیمان"
دل دادمش به مژده و خجلت همی برم
زبن نقد قلب خویش که کردم نثار دوست
ایهام در ترکیب "نقد قلب" به معنای "نقد دل" و "سکه قلابی"
عمرتان باد و مراد ای ساقیان بزم جم
گر چه جام ما نشد پر می به دوران شما
ایهام در کلمه "دوران" به معنای "عهد و دوره" و "دورگردانی ساغر"
تفکر حافظ عمیق و زنده پویا و ریشه دار و در خروشی حماسی است.
شعر حافظ همه بیت الغزل معرفت است.
آفرین بر نفس دلکش و لطف سخنشاستحکام و شیوایی کلام :
اگر غزلی را ما یافتیم که علاوه بر لطف سخن و لطافت کلمات ، از یک استحکام و استواری هم برخوردار بود به طوری که نتوان جای کلمه ای از کلمات آن را عوض کرد یا چیزی بر آن افزود یا چیزی از آن کاست ، باید قبول کنیم که این غزل در حد اوج است و در دیوان حافظ ، از این قبیل اشعار بسیار است .
استحکام سخن در غزل حافظ ، نظرها را به خود جلب می کند .
کسانی که در خصوصیات لفظی سخن او کار می کنند ( منهای مسائل معنوی ) بلاشک یکی از ویژ گیهایی که آنها را مبهوت می کند ، همین استحکام سخن خواجه است .
البته نمی خواهم بگویم که همه غزلیات حافظ چنین است . به قول غنی کشمیری :
شعر اگر اعجاز باشد بی بلند و پست نیست
در ید بیضا ، همه انگشتها یکدست نیستبنابر این در شعر حافظ هم کوتاه و بلند وجود دارد و تصادفآ شعرهای پایین حافظ ، آن چیزهایی است که نشانه های مدح در آن هست :
تصویری که انسان در این غزل مشاهده می کند ، چیز عجیبی است و نظایر این در دیوان حافظ زیاد است .
همین غزل معروف :
دوش دیدم که ملائک ، در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت
با من راه نشین ، باده مستانه زدندیک ترسیم بسیار روشن از آن چیزی است که در یک مکاشفه یا در یک الهام ذهنی یا در یک بینش عرفانی به شاعر دست داده است و احساس می کند که این را به بهترین زبان ذکر می کند و اگر ما قبول کنیم که قبول هم داریم که این پیام عرفانی است و بیان معرفتی از معارف عرفانی ، شاید حقیقتآ آن را به بهتر از این زبان ، به هیچ زبانی نشود بیان کرد . تصویرگری حافظ یکی از برجسته ترین خصوصیات اوست .
برخی از نویسندگان و گویندگان نیز ، ابهام بیان حافظ را بزرگ داشته اند و چون درباره اش زیاد بحث شده من تکرار نمی کنم .
شعر اگر اعجاز باشد بی بلند و پست نیست
در ید بیضا ، همه انگشتها یکدست نیستبنابر این در شعر حافظ هم کوتاه و بلند وجود دارد و تصادفآ شعرهای پایین حافظ ، آن چیزهایی است که نشانه های مدح در آن هست :
از خصوصیات دیگر زبان حافظ ، شورآفرینی آن است . شعر حافظ ، شعری پر شور است و شور انگیز . با اینکه در برخی از اشکالش که شاید صبغه غالب هم داشته باشد ، شعر رخوت و بی حالی است ، اما شعر حافظ ، شعر شورانگیز و شورآفرین است :
سخن ، درست بگویم نمی توانم دید
که می خورند حریفان و من نظاره کنم
****
در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد
حالتی رفت که محراب به فریاد آمد
****
ما در پیاله ، عکس رخ یار دیده ایم
ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما
****
حاشا که من به موسم گل ، ترک می کنم
من لاف عقل می زنم ، این کار کی کنم ؟
****این شعار ، سراسر شعر و حرکت و هیجان است و هیچ شباهتی به شعر یک انسان بی حال افتاده و تارک دنیا ندارد .
همین شعر معروفی که اول دیوان حافظ است و سر آغاز دیوان او نیز می باشد :
الا یا ایها الساقی ادرکاسا و ناولها
که عشق اول نمود اسان ولی افتاد مشکلها
کم گویی و گزیده گویی ، خصوصیت دیگر شعر حافظ است .
یعنی حقیقتآ جز برخی ابیات یا بعضی از غزلیات و قصایدی که غالبآ هم معلوم می شود که مربوط به اوضاع و احوال خاص خودش یا مدح این و آن می باشد ، در بقیه دیوان نمی شود جایی را پیدا کرد که انسان بگوید در این غزل اگر این بیت نبود بهتر بود ؛ کاری که با دیوان خیلی از شعرا می شود کرد .
بعضی ، حافظ را متهم به تکرار کرده اند . باید عرض کنم تکرار حافظ ، تکرار مضمون نیست ؛ تکرار ایده ها و مفاهیم است . یک مفهوم را به زبانهای گوناگون تکرار می کند .نمی شود این را ، تکرار مضمون نامید .
موسیقی کلامی شعر حافظ :
موسیقی الفاظ حافظ و گوش نوازی کلمات آن نیز یکی دیگر از خصوصیات برجسته شعر اوست .
شعر او ، هنگامی که به طرز معمولی خوانده می شود ، گوش نواز است ؛ چیزی که در شعر فارسی نظیرش انصافآ کم است .
بعضی از غزلیات دیگر هم البته همین گونه است . در معاصرین او ، خواجو نیز همین طور است . بسیاری از غزلیات سعدی بر همین سیاق است .
بعضی از مثنویات نیز چنینند ، اما در حافظ این یک صبغه کلی است و کثرت ظرافتها و ریزه کاریهای لفظی از قبیل جناسها و مراعات نظیرها و ایهام و تضادها و تناسبها الی ما شاء الله . شاید کمتر بتوان غزلی یافت که در آن چند مورد از این ظرافتها و ریزه کاریها و ترسیمها و منابع لفظی وجود نداشته باشد :
جگر چون نافه ام ، خون گشت ، کم زینم نمی باید
جزای آنکه با زلفت ، سخن از چین خطا گفتیم
روانی و سلیسی کلام حافظ
یکی دیگر از خصوصیات شعر حافظ ، روانی و رسایی آن است که هر کسی با زبان فارسی آشنا باشد ، شعر حافظ را می فهمد .
وقتی که شما شعر حافظ را برای کسی که هیچ سواد نداشته باشد بخوانید ، راحت می فهمد :
پرسشی دارم ز دانشمند مجلس باز پرس :
توبه فرمایان ، چرا خود توبه کمتر می کنند ؟
خصوصیت دیگر ، به کار بردن معانی رمزی و کنایی است که این هیچ شک درش نیست .
یعنی حتی کسانی که شعر حافظ را یکسره شعر عاشقانه و به قول خودشان رندانه می دانند و هیچ معتقد به گرایش عرفانی در حافظ نیستند ( واقعا این جفای به حافظ است ) هم در مواردی نمی توانند انکار کنند که سخن حافظ ، سخن رمزی است یعنی کاملا روشن است که سخن حافظ اینجا به کنایه و رمز است :
نقد صوفی نه همه صافی بی غش باشد
ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد
یک نکته دیگر را هم عرض بکنم و این قسمت مربوط به شعر را خاتمه بدهم و آن اینکه نشانه های سبک هندی را هم بنده در غزل حافظ مشاهده می کنم .
یعنی ریشه های سبک هندی را در شعر خواجه می توان دید .
و ارادت صائب و نظیری و عرفی و کلیم ، شعرای بزرگ سبک هندی، به حافظ احتمالا به معنای انس زیاد ایشان با زبان حافظ است و یقینا خواجه در آنها تأثیر داشته است .
مثلا بیت :
کردار اهل صومعه ام کرد می پرست
این دود بین که نامه من شد سیاه از و
کاملا بوی سبک هندی را می دهد . یا :
ای جرعه نوش مجلس جم ، سینه پاک دار کآیینه ای است جام جهان بین که آه از و
****
و اما کلام پایانی :بدون شک حافظ ، یک عارف است و جهان بینی او عرفانی است .
البته وقتی ما می گوییم او یک عارف است ، البته عرفان او همانند بایزید بسطامی و دیگران نیست و بسیار متفاوت است .
آنچه مسلم است اینکه : عرفای بزرگ ازهمان روز نخست زندگی خود که عارف نبوده اند .
بلکه عارف گشته اند .
و لذا می گوییم حافظ عارف گشته به وصال حق رسیده و از دنیا رفته است .
سخن آخر حافظ بدون شک جهان بینی عرفانی است .
زبان می و ساغی و زبان عرفا بوده هست .
. یعنی محی الدین عربی هم از شراب و محبوب حرف زده است .
فخرالدین عراقی هم با همین زبان حرف زده است .
مولوی هم در دیوان شمس با همین زبان سخن گفته است .
همه کسانی که در عرفان آنها هیچ شکی نیست با همین زبان سخن گفته اند .
همه کسانی که در عرفان آنها هیچ شکی نیست با همین زبان صحبت کرده اند .
برخی قبل از زمان حافظ بوده اند و بعضی هم بعد از زمان حافظ ،
اگر بگویم بعدی ها از حافظ یاد گرفته اند ، در مورد قبلی ها طبعا چنین حرفی صحیح نیست .
این زبان رایج عرفان در آن روزگار بوده است .
حتی در میان گویندگان عرب زبان همین طور بوده است .
محی الدین و ابن فارض شاعر عارف معروف عرب قبل از حافظ هم با همین زبان حرف زده اند .
البته هیچ حافظ پژوهی نیست که ادعا کند که همه اشعا ر حافظ در سراسر دیوانش عارفانه است و اگر چنین بگوییم قطعا اشتباه گفته ایم و این یک افراط است چراکه ما حتی شعرهای واضحی را که هیچ محمل عرفانی ندارد ، در دیوان حافظ می بینیم و البته کسانی اغراق و افراط کرده اند و آنها را نیز عرفانی دانسته اند .
قطعا چنین نیست و این غلط است . چنانکه عده ای از این نگرشها و نظرات سوء برداشت نموده و همه حقایق اشعار خواجه را نیز زیر سئوال برده اند .
به کثیر عقلا و صاحب نظران . امکان ندارد کسی بدون پایه والایی از عرفان ، این گونه سخن بگوید .
در مباحث عرفان نظری ، وحدت وجود که یکی از اصلی ترین مباحث عرفان است در کلمات حافظ ، فراوان دیده می شود
آنچه مسلم است برایند افکار موجود در اشعار حافظ عرفانی است و حکایت از جهان بینی الهی دارد .
طفیل هستی عشقند آدمی و پری
ارادتی بنما تا سعادتی ببری
بکوش خواجه و از عشق بی نصیب مباش
که بنده را نخرد کس ، به عیب بی هنری
می صبوح و ش کر خواب صبحدم تا چند ؟
به عذر نیم شبی کوش و گریه سحری
طریق عشق ، طریقی عجب خطرناک است
نعوذ بالله اگر ره به مقصدی نبری در پناه ایزد یکتا و تا توفیقی دیگر